Page images
PDF
EPUB

(۴) پس ایشان او را گرفته و برده بخانه و کاهن بزرگ رسانیدندش * و دورادور پطرس بعقبش روان شد (٥٥) و ایشان آتشي در وسط خانه افروخته با هم

[ocr errors]
[ocr errors]

نشستند و پطرس نیز با ایشان نشست (٥٦) كنيزكي او را ديده كه نزديك

[ocr errors]

آتش نشسته است در وي تیز نگریسته گفت که این نیز با وي بود (٥٧) انکار او نموده گفت که اي زن من او را نمي شناسم (٥٨) بعد از لمحهء شخصی

[ocr errors]

و

دیگر او را دیده گفت که تو نیز از آنها هستي پطرسش گفت اي مرد نیستم و چون تخميناً ساعتي گذشت دیگر بار شخصی مبالغه نموده که این

(09)

[ocr errors]

کس بی شبهه با او بوده است زیرا که جليلي است (۲۰) پطرس گفت اي مرد نمي يابم که تو چه میگوئي و هنوز در تکلم میبود كه في الفور خروس بانگ زد (۶۱) و خداوند گشته به پطرس نگریست و او سخن خداوند را که با و فرموده بود که پیش از آنکه خروس بانگ زند تو مرا سه بار انکار خواهي

[ocr errors]

نمود یاد آورد (۶۲) و پطرس بیرون آمده زار زار بگریست * (۶۳) و آناني که عیسی را نگاه میداشتند او را تازیانه زده تمسخر مینمودند (۲۴) و رویش را پوشانیده طپانچه بر وي زدند و پرسیدندش و گفتند از راه نبوت بگو که کیست که تورا طپانچه زد (٦٥) و دیگر سخنان رزلِ بسیار باو گفتند * (٦٦) و چون روز ظاهر شد جمع شدند رؤساي قوم و بزرگان کهنه و نویسنده گان و او را در مجمع خود داخل نمودند (۲۷) پس گفتند که چنانچه تو مسیح هستي مارا

[ocr errors]

اطلاع نمایم جواب نخواهید داد و مرخص نخواهید نمود (۶۹) و بعد از این زمان

ده ایشان را گفت اگر شما را بگویم باور نخواهید نمود (۶۸) و اگر سوال

W

فرزند انسان بر دست راست قوت خدا نشسته خواهد بود (۷۰) همه گفتند پس تو پسر خدا هستي گفت ایشان را که شما میگوئید که من آنم (۲۱) پس ایشان گفتند که ما را چه احتیاج بشهادت است زیرا که خود از دهن او

[blocks in formation]

باب بیست و سوم مشتمل بر پنجاه و شش آیه

وں

(۱) پس تمامي آن جماعت برخاسته او را بنزد پیلاطس آوردند (۲) و آغاز شکایت بر او نموده گفتند که یافتیم این شخص را که منحرف میکند قوم را و از دادن جزیه بقیصر منع میکند و میگوید که او خود مسیح پادشاه است

وہ

[ocr errors]

(۳) پیلاطس از وي سوال نموده گفت که تو پادشاه یهود هستي او وي را جواب داده گفت که تو میگوئي (۴) و پیلاطس کاهنان بزرگ و جمعیت را گفت که من در این شخص عيبي نمي بينم (ه) و ایشان تاکید نموده گفتند که او از جلیل آغاز نموده در تمام یهودیه تا اینجا تعلیم میداد و در میان فتنه مي انگيزه (1) و پیلاطس چون جلیل را شنیده پرسید که آیا این

مردم

و

ن

شخص از جلیل است (۲) و چون یافت که از اعمال هیرودیش است اورا بنزد هیرودیس فرستاد زیرا که او نیز در آن ایام آن ایام در اورشلیم بود * (۱) و چون هیرودیس عيسي را دیده بسیار خوش وقت شد زیرا که مدتها بود که خواهان دیدارش بود بعلت آنکه بسیار از او نقلها شنیده بود و امیدوار بود که از او معجزه دیده باشد (۱) پس از او سؤالات چند نمود و او مطلقا جوابش نداد پس ایستادند رؤساي کهنه و نویسنده گان و بشدت تمام بروي شکايت

(1.)

مینمودند (۱۱) هیرودیس با لشکرِ خود او را استحقار و استهزا مینمود و کسوت

ވ

ون

فاخري بوي پوشانيده او را بنزد پیلاطس باز فرستاد (۱۲) و آن روز پیلاطس و هیرودیس با هم آشتي نمودند زیرا که با هم از پیش در مقام عداوت بودند * (۱۳) و پیلاطس بزرگان کاهنان و رؤساي قوم را خوانده (۱۴) ایشان را گفت که این کس را که شما بنزد من آوردید که مردم را منحرف میسازد الحال پيش روي من اورا عيبي او را امتحان نمودم هیچ عیبی از آنها که شما ویرا بآن

شما

من

منسوب مینمائید در او نمي يابم (١٥) بلکه نه هیرودیس نیز زیرا که که خود شما را بنزدش فرستادم و الحال هیچ چیز لائقِ قتل باشد در وي

بعمل نیآورده است (11) پس او را تنبیه نموده رها خواهم نمود (۱۰) چون

بر او در آن عید واجب بود که کسی را بجهة آنها آزاد نماید (۱۸) همه به يك بار فریاد کرده گفتند که این را ببر و برا باس را بجهة ما آزاد ساز (۱۹) و آن کسي بود که بسبب شورش و قتلي که در شهر واقع شده بود در محبس گرفتار شده بود (۲۰) پس پیلاطس دیگر بار ایشان را مخاطب ساخت و خواهش داشت که عیسی را آزاد کند (۳۱) و آنها فریاد کرده گفتند که اورا صلیب کن صلیب کن (۲۲) باز سیوم مرتبه ایشان را گفت که این کس چه بدي کرده است علت قتل را از وي نيافته ام او را تنبیه نموده رها خواهم نمود (۲۳) و ایشان بآواز بلند مبالغهء بسیار نمودند و خواهش کردند که او صلیب شود و آواز ایشان و کاهنان بزرگ او را مغلوب نمود (۲۴) پس پیلاطس حکم نمود که مطلوب ایشان را بعمل آرند (۳۵) و براي ايشان شخصي را که بعلت هنگامه

[ocr errors]

شهر مي

[ocr errors]

W

و قتل در زندان بود و او را خواستند رها نمود و عیسی را بخواهش ایشان سپرد * (۳۶) و چون او را مي بردند شخصي شمعون نام قورئني که از خارج آمد گرفتار کرده صلیب را بر دوشش گذاشتند که از پس عيسي ببرد (۳۷) و گروهي بسيار از مردم و از زناني که بجهة او سینه زنان و گریه کنان بودند در عقب او روان شدند (۲۸) عيسي بسوي ايشان برگشته گفت اي دختران ورشلیم بر من مگرئید بلکه بر خود و فرزندان خود بگرئید (۲۹) زيرا اينك مي آيد ايامي که در آن خواهند گفت که خوشاحال عقيمها و رحمهائي که نزادند و پستانهائی که شیر ندادند (۳۰) و آنگاه شروع تكلم بكوه ها خواهند، کرد که بر ما بیفتید و بتلها که ما را پنهان نمائید (۳۱) زیرا که چون کرده میشود این اعمال با چوب تر با چوب خشک چه خواهد شد * نفر دیگر که بدکار بودند آوردند که با او کشته شوند (۳) و چون بجائي که میگویند رسیدند او را در آنجا صلیب نمودند و بدکارن را نیز سر

آن را کاسهء

(۳۲) و دو

يك از راست و يك از چپ (۳۴) و عيسي گفت که اي پدر اینها را بیامرز زیرا که نمیدانند که چه کار مي کنند و آنها رختهاي او را قسمت کرده قرعه

زدند (۳۵) و مردم نگران ایستاده بودند و بزرگان بتمسخر بآنها گفتند که دیگران را نجات داد خود را نجات دهد اگر این است مسیم برگزیده خدا (۳۶) و سپاهیان نیز او را استهزا نمودند که پیش او آمده سرکه گذاشتند

مي

- (۳۷) و گفتند که اگر تو پادشاه یهود هستی خود را نجات ده (۳۸)

[ocr errors]
[ocr errors]
[blocks in formation]

او نوشته بود بخط يوناني و رومي و عِبري که اين پادشاه یهود است * (۳۹) و یکی از آن بدکاران که بصلیب آویخته شده بود او را مفکرانه گفت که اگر توئي مسیح خود را و مارا نجات بده (۴۰) و ديگري او را نهيب داده در جواب گفت آیا تو از خدا نمي ترسي زیرا که تو در همان عذاب گرفتاري (۴۱) ما و بحق زيرا که مکافاتِ اعمالِ خود را مي يابيم و اين کس هیچ عمل نا شایسته نکرده است (۱۴۲) و به عيسي گفت اي خداوند مرا یاد آر چون بملكوت خود رسي (۴۳) عيسي وي را گفت که من ترا راست میگویم که تو امروز در فردوس با من خواهي بود * (۴۴) و قریب بساعت ششم بود که همه مرز و بوم را ظلمتي فرو گرفت و تا بساعت نهم باقي بـود (۴۵) و آفتاب تاريك شد و پرده هیکل از میان شکافت (۴۶) و عيسي بآواز بلند فریاد نموده گفت اي پدر من روح خود را بدستهاي تو میسپارم و این را گفته وفات نمود (۷) و یوزباشی این واقعه را دیده خدارا تمجید نمود و گفت بدرستي که این شخص بر راستي بود (۴۸) و همه گيء طرائف كه بجهة این تماشا حاضر بودند چون این واقعات را ملاحظه نمودند سینه زنان برگشتند (۴۹) و همه گيء آشنایان او و زناني که از جليل اورا پيروي نموده بودند از دور ايستاده این واقعات را ملاحظه نمودند * (٥٠) و ناگاه مردِ مشیرِ يُوسف نام که راست و نیکوکار بود (٥١) و در مشورت و عمل آنها شريك نبود و خود

*

وتا

[ocr errors]

نیز منتظر ملکوت خدا میبود از ارمنیه که شهري است از شهرهاي يهود (۵۲) او نزد پیلاطس آمده بدن عیسی را خواهش نمود (۵۳) و آن را پائین آورده در پارچه کتان پیچیده در مقبره که از سنگ کنده شده بود جائي

که

[ocr errors]

هیچ کس گذارده نشده بود او را گذاشت (۵۴) و آنروز روز تهييه و ابتداي سبت بود * (٥٥) و آن زناني که از جلیل با وي آمده بودند نزدیک آمده در قبر مینگریستند که چه سان تنش را گذاردند (٥٦) و برگشته بوبهاي خوش و عطرها آماده ساخته و در روز سبت بحسب حکم آرام گرفتند

باب بیست و چهارم مشتمل بر پنجاه

صبح

سة

[ocr errors]

*

آیه)

(۱) و در روز يكشنبه بر داشته بسر قبر آمدند و با آنها تني چند نیز بودند (۲) و یافتند که سنگ از سر قبر غلطیده شده است (۳) چون باندرون رفتند تن خداوند عيسي را نیافتند (۴) از این واقعه در حیرت میبودند که ناگاه دو مرد با لباسهاي درخشان بر ایشان پدید آمدند (ه) چون که ایشان ترسان شده سرها را بزیر انداختند ایشان را گفتند چرا شما زنده را در مردهگان میجوئید (1) در اینجا نیست بلکه برخاسته است یاد آرید که گفت شما را هنگامي که هنوز در جلیل بود (۷) که فرزند انسان باید که بدستهاي مردم گناه کار تسلیم کرده

بسیار زودي آن عطرهائی را که مهیا ساخته بودند

چه

(^)

*

و

سخنش را یاد آوردند

شود و صلیب شود و در روز سیوم برخیزد (۱) و از سر قبر برگشته بالتمام این واقعات را بآن یازده نفر و باقيء مردم

بر سر

[ocr errors]
[ocr errors]

و

[ocr errors]

خبر

دادند (۱۰) و مریم مگدلیه و یوحنه و مریم مادر یعقوب و زنان دیگر که همراه بودند ایشان بودند که حواریان را باین واقعه خبر دادند (۱۱) و سخن ایشان نزد آنها مانند افسانه آمده ایشان را تکذیب نمودند (۱۲) پطرس برخاسته قبر دوید و خم شده کفن را دید که گذاشته شده است بتنهائی و در نفس خود از آن واقعه تعجب نموده برگشت * (۱۳) و اينك در آن روز دو نفر از ایشان بسوي قريه که شصت تیر پرتاب از اورشلیم دور بود و اسمش اماوس بود میرفتند (۱۱۴) و آنها در بارهء همهء این واقعات با یکدیگر گفتگو مینمودند (۱۵) و در آن وقت که گفتگو و جستجو مینمودند عيسي خود پیش آمده با ایشان روان شد (11) اما چشمهای ایشان پوشیده شده بود

و

W

« PreviousContinue »