Page images
PDF
EPUB

که

*

و فریب توانگري و هوس چيزهاي دیگر داخل گشته کلمه را خفه مینماید و بيثمر میگردد (۲۰) و آنهائی که بر زمین نیکو افتاده بودند آنان اند که کلمه را شنیده قبول مينمايند و بعضي سي و بعضي شصت و بعضي صد مانند ثمر مي آرند - (۲۱) و آنها را فرمود که آیا چراغ ميآيد بجهة گذارده شدن در زیر پیمانه یا بزير تخت ني بلکه بجهة گذاشته شدن بر چراغدان (۲۲) زانرو هیچ پنهانی نیست که ظاهر نخواهد گشت و هیچ پوشیده نیست جز آنکه آشکارا گردد (۳۳) هر کس که گوش شنوا دارد بشنود (۲۴) و ایشان را فرمود بنگرید که چه می شنوید از هر پیمانه که مي پيمائيد بجهة شما پیموده خواهد شد بشما که می شنوید زیاد خواهد گشت (۲۵) چه کس که دارد داده خواهد شد و آن کس که ندارد نیز آنچه دارد از او گرفته (۲۶) و باز فرمود که ملکوت خدا چنین است که مردي

خواهد گشت

*

و

بان

تخم را در زمین می افشاند (۳۷) و بخواب رود پس شب و روز برخیزد و آن تخم نمو و نشو ميکند و او مطلع نیست که چون میشود (۲۸) زانرو که زمین از خویش میرویاند اوّل علف بعد از آن سنبله پس دانه کامل در

آن سنبله (۲۹) و چون ثمر خویش را ظاهر سازد في الفور داس را بکار میبرد زیرا که هنگام درو رسیده است (۳۰) و باز فرمود که ملکوت خدارا بچه چیز شبیه سازیم یا بچه مثال تمثیلش نمائیم (۳۱) دانه خردلي را ماند که چون بر زمین کاشته میگردد از همه گي دانهائی که بر زمین است کوچکتر است (۳۲) و چون کاشته گشت نمو مینماید و بزرگترین همهء بقولات ميشود پس شاخهاي بزرگ مي افراد چنانچه مرغان هوا در زیر سایهء آن قرار میتوانند گرفت * (۳۳) و مانند این مثالها به امثال بسياري بجهة آنها برحسب استعدادشان کلمه را بیان میفرمود (۳۴) و بجز مثل بانها تكلم نمي فرمود و همه چیزها را بشاگردان خویش در خفيه خالي مينمود (۳۵) و در همان روز چون شام گشت ایشان را گفت بیائید تا بان طرف عبور کنیم

*

(۳۰) و آن جماعت را رخصت برگشتن داده و چنانچه در کشتي بود بردندش و چند کشتی کوچک نیز با او بودند (۳۷) و طوفانِ عظیمی از هوا پدید آمد چنانچه موج کشتي را صدمه زد که بالاخره مشرف بغرق شد (۳۸) و او در دنبال کشتی بر بالش خفته بود پس او را بیدار نموده باو گفتند اي استاد نمی اندیشی که هلاك شويم (۳۹) پس بر خاسته هوا را نهیب فرمود و دریا را فرمود که ساکن شو و آرام گیر که هوا ساکن گشته آرام كاملي پديد آمد (۴۰) و آنها را فرمود که بچه سبب چنین مضطرب میباشید چرا اعتقاد ندارید (۴۱) و ایشان بسیار مخوف گشته با هم مي گفتند که این کیست که باد و دریا هم او را اطاعت مینمایند

هیچ

*

[blocks in formation]

(1) پس بان کناره دریا بسرزمینِ کَدَرئِین آمدند (۲) و چون از کشتي بيرون

دره

میان

آمد في الفور شخصي از قبرستان با دیو پلید بوي دو چار گشته (۳) که قبرستان ساکن بود هیچ کس به زنجیر هم او را نمي توانست بند نمود (۴) زیرا که بارها بگنده ها و زنجیرها بسته شده بود و زنجیرها را گسیخته و گنده ها را میشکست و هیچ کس او را رام نمي توانست نمود (۲) و پیوسته شب و روز در کوهها و قبرها فریاد مینمود و خود را بسنگ مجروح میکرد (1) چون عيسي را از دور مشاهده نمود دوان آمده ویرا سجود نمود (۷) و بآواز بلند فریاد نموده گفت که اي عيسي فرزندِ خداي تعالي مرا با تو چه کار است تورا بخدا سوگند میدهم که عذابم ندهي (۸) زانرو که ویرا گفته بود که اي که اي ديو پلید از این شخص بيرون آي (1) پس از وي سوال نمود که چه نام داري گفت که نام من لغيون است زانرو که بسیار هستیم (۱۰) و از وي استدعاي بسیار نمودند که ایشان را از آن مرزو بوم اخراج ننماید (۱۱) و در آنجا نزديك بکوه گله بزرگی از گراز میچریدند (۱۲) و همه دیوها از وي خواهش نمودند که ما را بآن گرازها بفرست تا در آنها داخل گردیم (۱۳) و في الفور عيسي آنهارا

G

اجازت داد و آن روحهاي خبيثه بیرون رفته در آن خوکان داخل گشتند که آن گله از کمر کوه بدریا جستند و قریب بدو هزار بودند که در دریا خفه شدند (۱۴) و خوکبانان گریخته مردم آن شهر و نواحي را آگاه نمودند و ایشان بجهة تماشي آن سرگذشت بیرون شتافتند (۱٥) و نزد عيسي آمده دیوانه را که لغيون [يعني فوج] در وي بود مشاهده نمودند که نشسته و لباس پوشیده و هوشیار خائف گردیدند (۱۶) و کساني که آن مقد» را مشاهده نموده

[ocr errors]

گشته است

پس

آنها

بودند بجهة ايشان سرگذشت دیوانه و گرازها را نقل نمودند (۱۷) پس شروع بالتماس نمودند که از حدودِ ایشان رحلت نماید (۱۸) و چون در

[ocr errors]

كشتي درآمد شخصي که دیوانه بود استدعا نمود که با وي باشد (۱۹) و عيسي اجازتش نفرموده بلکه ویرا فرمود که بخانه خویش بسوي خويشان خود برو و ایشان را مطلع گردان که خداوند چه امور عظيمة بجهة تو بظهور آورد و چگونه تورا ترحم فرمود (۲۰) و از آنجا رفته در مدائن عشر شروع به بیان آن أمور كه عيسي بجهة وي نموده بود کرد که تمامیء خلف متحیر گردیدند

*

(۲۱) و چون عيسي باز بان طرف در کشتي عبور نمود مردم بسياري بر وي او هنوز نزدیک بدریا بود (۳۲) که ناگاه شخصی یاتروس نام

جمع

گشتند

و

[ocr errors]

از رؤساي مجمع آمده و او را ملاحظه نمود و بر قدمهایش افتاد (۲۳) و اورا بسیار التماس نموده گفت که دختر كوچك من مشرف بمرگ است بیا و بر او دست بگذار که شفا یافته زنده ماند (۲۴) پس با او روان گشته و خلق بسياري از قفایش روان گشتند و او را مزاحم میشدند * (۲۰) [از اتفاقات] آنگه ضعیفه که دوازده سال بمرض سیلان خون گرفتار بود (۲۶) معالجات بسیار از اطباء متعدده دیده و هر چه داشته صرف نموده بجاي نرسيد بلكه شدت نموده بود (۷) چون خبر عيسي را شنیده در آن کثرت از عقب وي آمده لباسش را مس نمود (۲۸) زانرو که با خود اندیشیده بود که اگر همین لباسش را مس کنم نجات خواهم یافت (۳۹) که در ساعت جریان خون

W

W

[ocr errors]

M

ایستاده و از خود دریافت نمود که از آن مرض صحت یافته است وي (۳۰) و در همان دم عيسي ادراك نمود که قوتي از وي بيرون رفت پس بان کثرت توجه نموده فرمود که کیست آنکه رخت مرا مس کرد (۳۱) و شاگردان وي گفتندش که مي نگري که این کثرت بر تو هجوم مي آرند و میفرمائی کیست که مرا مس نمود (۳۲) پس باطراف بجهة مشاهدهء آن

زن

که این عمل را نموده بود نگریست (۳۳) لیکن زن ترسان و هراسان و آنچه

[ocr errors]

از وي صادر شده بود دانسته آمد و نزد وي افتاده تمامي حقيقت را بوي ظاهر ساخت (۳۴) ویرا فرمود که اي دختر عقيده تو مر تورا نجات داد برو بسلامت و از مرض خویش رستگار باش * (۳۵) و در این گفتگو بود که از منسوبان رئيس مجمع چندي آمده گفتندش که دخترت وفات نمود از براي چه استاد را بیش از این زحمت میدهی (۳۶) و عيسي آن مقدمه را شنید در ساعت برئيس مجمع گفت که خائف مباش همین اعتقاد نما

مي

090

[ocr errors]
[ocr errors]

ވ

ليا

و

[ocr errors]

و بس (۳۷) و جنر پطرس ويعقوب ويوحناء برادر یعقوب هیچ کس را رخصت متابعت نفرمود (۳۸) و در خانه رئیس مجمع داخل گشته غوغائي را با آنان که گریه و نوحه بسیار مینمودند مشاهده کرد (۳۹) پس داخل گشته بانها فرمود که بچه جهة غوغا و گریه میکنید و حال آنکه این دختر نمرده بلکه خوابیده است (۴۰) و ایشان بر وي خندیدند پس همه گيء ایشانرا بیرون کرده پدر و مادر دختر و آناني را که با وي بودند بهمراه خود برداشت و در آنجا که دختر خوابیده بود رفت (۴۱) و دست دختر را گرفته فرمود طاليثا قومي که ترجمه اش این است بتو ميگويم اي دختر بر خیز (١٥٢) که در ساعت

C

دختر برخاسته خرامان گردید که دوازده ساله بود و ایشان بی نهایت نمودند (۱۴۳) پس ایشانرا بسیار تأکید فرمود که احدي از اين مقدمه مطلع

نگردد و فرمود که چیزی بجهت خوردن باو بدهند *

باب) ششم مشتمل بر پنجاه و شش (آیه

(۱) پس از آنجا روان گشته بوطن خویش آمد و شاگردانش وي را تبعیت نمودند (۲) چون روز سبت رسید در مجمع آغاز تعلیم دادن نموده و بسياري که کلام وي را شنيده تعجب کردند و گفتند که این شخص را این چیزها از کجا بهم رسید و این چه حکمت است که بوي داده شده است که چنین أمور قويه از دستهاي وي صادر میشود (۳) مگر این نه آن نجار فرزند مریم

W

[ocr errors]
[ocr errors]

ن و

[ocr errors]
[ocr errors]

است برادر یعقوب و پوشا و یهوداه و شمعون و مگر نه خواهران او در اینجا نزد ما میباشند و در حق او لغزش مییافتند (۴) ليكن عيسي آنها را فرمود هیچ پيغمبري بي احترام نیست جز در وطن خود و در میان اقران و خانهء خویش (ه) و در آنجا هیچ امر قوي نتوانست نمود جز آنکه بر چند مریض دست نهاده شفا بخشید (1) و از عدم اعتقاد آنها تعجب کرد و باطراف قرا

که

*

بتعلیم دادن روان گردید (۷) پس دوازده نفر را نزد خود خوانده و در روانه نمودن آنها جفت جفت شروع نمود و آنها را بر روحهاي پليده قدرت بخشید. (۸) و ایشان را فرمود که بجهة سفر با خود توشه دا ياني ناني يا نحاسي درميان همیان بر ندارید جز عصا وبس (1) لیکن کفش پوشید و دو قبا میپوشید (۱۰) و ایشان را فرمود که در هر جا که بخانه داخل شوید در همانجا بمانید تا از آنجا روانه شوید (۱۱) و اشخاصي که شما را نپذیرند و کلام شما را نشنوند چون از آنجا بیرون آئید گرد قدم هاي خود را بر افشانيد تا شهادتي بر

[ocr errors]

آنها

[ocr errors]

باشد بدرستي که بشما میگویم که در روز جزا بر سر زمین سدوم یا عموراه اسهل خواهد بود از این شهر (۱۲) پس آنها بیرون رفته ندا مي نمودند که توبه نمایند (۱۳) و دیوان بسیار را اخراج نمودند و بیماران متعدد را بروغن چرب نموده شفا بخشیدند * (۱۴) و از آنجا که اسم وي شهرت یافته بود هيروديس ملك آوازه آش را شنيده گفت که يحييء غسل دهنده است که از مرده گان برخاسته و بدين جهة أمور عجيبه از وي صادر میگردد (١٥) و دیگران

« PreviousContinue »